جدول جو
جدول جو

معنی بازو زدن - جستجوی لغت در جدول جو

بازو زدن(مِ)
بال زدن پرنده:
آن همایی را که سوی جد او بازو زدی (جبرئیل)
عنبرین گیسوی او بازوش را شهپر سزد.
سوزنی.
قاز ار بازو زند بر باد عدل پهلوان
چرغ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.
سوزنی.
لغت نامه دهخدا
بازو زدن
زدن کسی را با بازو
تصویری از بازو زدن
تصویر بازو زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وارو زدن
تصویر وارو زدن
در ورزش پشتک زدن در آب یا گود زورخانه و بر روی زمین
برعکس کار کس دیگر کاری انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاقو زدن
تصویر چاقو زدن
با چاقو زخمی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بانگ زدن
تصویر بانگ زدن
فریاد زدن، آواز برآوردن، خواندن یا راندن کسی از روی خشم و غضب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارو زدن
تصویر نارو زدن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، گول زدن، غدر کردن، چپ رفتن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، حقّه زدن، شید آوردن، کید آوردن، فریفتن، نیرنگ ساختن، تنبل ساختن، مکایدت کردن، گربه شانه کردن، سالوسی کردن، ترفند کردن، مکر کردن، خدعه کردن، تبندیدن
خیانت کردن به کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زانو زدن
تصویر زانو زدن
زانو بر زمین نهادن، به زانو نشستن، دو زانو نشستن
کنایه از نشستن روی دو زانو برای ادب و فروتنی یا التماس نزد کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاهو زدن
تصویر یاهو زدن
بانگ کردن کبوتر یاهو، برای مثال کبوتر چو یاهو زد از روی ذوق / شد از روی او بوستان گرم شوق (ملاطغرا - لغتنامه - یاهو)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازو دادن
تصویر بازو دادن
کنایه از یاری دادن، یاری کردن، کمک کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ یَ بَ)
گول زدن. فریفتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وارو زدن
تصویر وارو زدن
پشتک زدن در آب یا در گود زورخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازو بند
تصویر بازو بند
چیزی که بر بازو بندند، مانند فلزات و زینت آلات قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازو دادن
تصویر بازو دادن
کمک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامب زدن
تصویر بامب زدن
با دست زدن بر سر کسی بقوت
فرهنگ لغت هوشیار
فریاد زدن آواز بلند بر آوردن، باز داشتن چیزی نگاهداشتن، یا بانگ زدن بر کسی. راندن وی دور کردن او از پیش
فرهنگ لغت هوشیار
ابرو انداختن ابرو جنباندن اشارت کردن با ابرو دلال را اجازه و دستوری دادن با اشارت ابرو رضا نمودن با اشارت ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارو زدن
تصویر وارو زدن
پشتک زدن، واکنش نشان دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بانگ زدن
تصویر بانگ زدن
((زَ دَ))
فریاد زدن، آواز بلند برآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زانو زدن
تصویر زانو زدن
((زَ دَ))
نشستن روی زانو، کنایه از تسلیم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باز زدن
تصویر باز زدن
((زَ دَ))
کنار زدن، عقب زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازو دادن
تصویر بازو دادن
((دَ))
یاری کردن، معاونت نمودن، لم دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باند زدن
تصویر باند زدن
Band
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زانو زدن
تصویر زانو زدن
Elbow, Kneel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باند زدن
تصویر باند زدن
wiązać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باند زدن
تصویر باند زدن
amarrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زانو زدن
تصویر زانو زدن
肘部 , 跪
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باند زدن
تصویر باند زدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زانو زدن
تصویر زانو زدن
łokieć, klęczeć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زانو زدن
تصویر زانو زدن
Ellbogen, knien
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زانو زدن
تصویر زانو زدن
лікоть , ставати на коліна
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باند زدن
تصویر باند زدن
зв'язувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باند زدن
تصویر باند زدن
binden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زانو زدن
تصویر زانو زدن
локоть , становиться на колени
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باند زدن
تصویر باند زدن
связывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زانو زدن
تصویر زانو زدن
cotovelo, ajoelhar-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی